جدول جو
جدول جو

معنی خاله سرا - جستجوی لغت در جدول جو

خاله سرا
(لِ سَ)
دهی است جزء دهستان اسالم بخش مرکزی شهرستان طوالش. واقع در 15 هزارگزی جنوب هشت پرکنار شوسۀ انزلی به آستارا. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای مرطوب و مالاریایی. 221 تن سکنه دارد که شیعی مذهب و گیلکی و طالشی زبانند. آب آنجا از رود خانه کلاسرا و محصول آن برنج وابریشم و لبنیات و شغل اهالی زراعت است، 15 باب دکان کنار شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یاوه سرا
تصویر یاوه سرا
کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چامه سرا
تصویر چامه سرا
شاعر، آوازخوان که شعری را با آواز بخواند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاله سرخ
تصویر لاله سرخ
شقایق، گیاهی شبیه خشخاش با برگ های بریده و گل های سرخ که در انتهای گلبرگ های آن لکۀ سیاهی وجود دارد، شقایق النّعمان، الاله، لالۀ حمرا، شقایق نعمان، آذرگون، آلاله، آذریون، لالۀ نعمانی، لاله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاله سار
تصویر لاله سار
مرغی خوش آواز، برای مثال پراگنده با مشک دم سنگ خوار / خروشان به هم شارک و لاله سار (خطیری - شاعران بی دیوان - ۲۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
مرد خایه کشیده یا غلام خصی شده که در حرم سرا و اندرون خانۀ بزرگان خدمت می کرده
فرهنگ فارسی عمید
(نِ سُ)
دهی است از دهستان ایسین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس، واقع در سی هزارگزی باختر بندرعباس و سر راه مالروضمیر- بندرعباس. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای گرمسیری. سکنۀ آن 573 تن که شیعی و سنی مذهب و فارسی زبانند. آب دهکدۀ مزبور از چاه تأمین میشود و محصولش خرما است. اهالی به کشاورزی و صید ماهی گذران میکنند، در آنجا یک پاسگاه گارد مسلح گمرک و دبستان وجود دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
شاعر. منظومه ساز. چامه گوی. چکامه سرا. سرایندۀ سخن منظوم. آنکه شعر سراید و سخن موزون و مقفی گوید. سخن سرا. قافیه سنج. تصنیف ساز، آوازخوان. کسی که شعری را با آواز بخواند. آنکه غزل یا تصنیف را در دستگاه موسیقی بخواند. و رجوع به چامه سرای شود
لغت نامه دهخدا
(خُ بَ سَ)
دهی است جزء دهستان گرگانرود شمالی بخش مرکزی شهرستان طوالش با 3514 تن سکنه است. آب آن از رود خانه خطبه سرا و چشمۀ محلی و محصول آنجا غلات، برنج، عسل، لبنیات، گیلاس، سیب، پرتقال و چای. شغل اهالی زراعت و گله داری و در آنجا یک پاسگاه ژاندارمری است. خطبه سرا از چند محله بنامهای مختلف تشکیل گردیده. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2). مرحوم دهخدا درباره این نقطه آورده است: نام محلتی کنار راه رشت به آستارا میان بورسرا و بورمه سرا در یکصدوبیست وهشت هزاروهفتصدگزی رشت. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نِ سَ)
از دهات شاه کوه و ساور مازندران. (از سفرنامۀ استرآباد و مازندان رابینو ترجمه فارسی ص 169)
لغت نامه دهخدا
(خَ/ خِ مَ / مِ سَ)
کنایه از آسمان است
لغت نامه دهخدا
(لَ کَ)
دهی از دهستان دابو از بخش مرکزی شهرستان آمل در 21 هزارگزی شمال خاوری آمل. دشت و معتدل و مرطوب و مالاریائی با 65 تن سکنه. آب آن از رود خانه هراز. محصول آنجا برنج و صیفی. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
نام مرغی است خوش آواز. (برهان) :
پراکنده بی مشک دم سنگ خوار
خروشان به هم شارک و لاله سار.
خطیری
لغت نامه دهخدا
(مِ یَ)
دهی است از دهستان ماسال بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش، واقع در 2هزارگزی شمال بازار ماسال با 280 تن سکنه. آب آن از رود خانه ماسال و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ سَ)
نام قریه ای از دهستان نشتادر تنکابن. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 106)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
رودخانه ای است که به بحر خزر میریزد و محل صید ماهی میباشد. (جغرافیای اقتصادی کیهان ص 32)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا جَ / جِ سَ)
سیاه یا سفید خصی کرده مر خدمت را. خصی در اندرون شاهی یا امیری. (یادداشت بخط مؤلف). خصی. (ناظم الاطباء) : چنانکه همواره خواجه سرایان در درگاه سلاطین مشرق می بودند. (قاموس مقدس). خواجه سرایان، یعنی خصیان و خواجگان ایستادندی. (تاریخ بخارای نرشخی). و به اقطاع ببعضی از خدمتکاران و خواجه سرایان خود داده. (تاریخ قم ص 86)
لغت نامه دهخدا
(لِ دَ سَ)
نام ناحیه ای است در مازندران. بنابر نقل رابینو چون خالد برمک به سال 766 میلادی حاکم طبرستان شد مقر خود را در ناحیه ای قرار داد که بعدها به خالده سرای معروف شد. (از سفرنامۀ انگلیسی مازندران و استرآباد رابینو ص 33)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ سُ)
چیزی است مثل خاک، که از کان سرب بدست می آید و نهایت بدبو باشد. (آنندراج) :
’خاکۀ کان مومیائی و سرب’. اشرف (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لِ سَ)
دهی است جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان. واقع در 12 هزارگزی جنوب لنگرود و یک هزارگزی خاور بجارپس. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای معتدل و مرطوب و مالاریایی. 110 تن سکنه دارد که شیعی مذهب و گیلکی و فارسی زبانند. آب آنجا از شلمان رود و محصول آن برنج و چای و شغل اهالی زراعت است. راه این ده مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نِ سَ)
دهی است از دهستان حومه بخش رامسر شهرستان شهسوار. واقع در 7 هزارگزی جنوب خاوری رامسر و2هزارگزی جنوب شوسۀ رامسر به شهسوار و کنار راه فرعی سادات محله به مشاکلایه. این دهکده در دشت قرار دارد، و آب و هوای آن مرطوب و مالاریایی است. تعداد سکنۀ آنجا 100 تن که شیعی مذهب و گیلکی و فارسی زبانند. آب آنجا از رود خانه نسا رود و محصول آن برنج و چای و مختصری مرکبات و ابریشم است. اهالی آنجا بزراعت گذران می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ص 105)
لغت نامه دهخدا
(لَ سَ)
دهی است جزء دهستان شاندرمن بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش که در 2 هزارگزی شمال باختری بازار شاندرمن و 8 هزارگزی شمال باختر ماسال واقع شده، جلگه، معتدل مرطوب و مالاریائی است و 1100 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه شاندرمن و محصولش برنج، لبنیات و ابریشم است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو میباشد و محل ییلاق سکنه اینجا دره رودخانه آلکام است. طوایف ’چپه زاد’ و ’خساره زاد’ و ’شکاری’ در ییلاق به چاله سرا نزدیک بوده و زمستان در محل قشلاقی چاله سرا و اطراف این آبادی مسکن میگیرند ومختصر زراعتی در این محل مینمایند و ادارۀ آمار اشتباهاً نام این طوایف را اسم آبادی پنداشته و جزء آبادیها نوشته است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ سَ)
خواجه سرا و آن غلامی باشد که شرم وی بریده باشند. (از برهان). لالا سرا. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(نِ سَ)
دهی است جزء دهستان سیاهکلرود بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در 23 هزارگزی جنوب خاوری رودسر و 2 هزارگزی شوسۀ رودسر به شهسوار. این ده در دامنۀ کوهسار قرار دارد و آب و هوایش معتدل و مرطوب و سکنه اش 135 تن است که شیعی مذهب و گیلکی و فارسی زبانند. آب آنجا از چشمه و محصول آن برنج و مرکبات و چای و شغل اهالی زراعت و نمدمالی و راه این دهکده مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ص 98)
لغت نامه دهخدا
نوکر محرم چاکری که در حرم خدمت کند، غلامی که خایه او را کشیده باشند اخته خصی
فرهنگ لغت هوشیار
مرغی است خوش آواز و سر سرخ: پراکنده با مشکدم سنگخوار خروشان بهم شارک و لاله سار. (خطیری یا اسدی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاله سرا
تصویر لاله سرا
غلامی که شرم وی را بریده باشند خواجه سرا خصی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چامه سرا
تصویر چامه سرا
((~. سَ))
آوازخوان، شاعر، تصنیف ساز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خواجه سرا
تصویر خواجه سرا
((~. سَ))
نوکر محرم، غلامی که خایه او را کشیده باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاله سرا
تصویر لاله سرا
((~. سَ))
غلامی که شرم وی را بریده باشند، خواجه سرا، خصی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چامه سرا
تصویر چامه سرا
شاعر
فرهنگ واژه فارسی سره
شاعر، آوازخوان، چامه گو، چامه زن، آوازخوان، سرودخوان، قصیده گو، نغمه خوان، نغمه سرا، غزل خوان، قصیده گو، قصیده سرا، ترانه سرا، چکامه سرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بیهوده گو، ژاژخا، لیچارباف، مهمل باف، یاوه درا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع نشتای واقع در عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی